9 اسفند

بازهم همان ردیف عقب و کور بودن های من... نوشتار انگلیسی اش را ندیدم. نَرِتیف را می گویم؛ باز از آن نفس های عمیق... انگار قرارداد بسته ام تا آخر عمرم این میهمان های ناخوانده برایم در همان هاله ابهام بمانند.چقدر خسته کننده... اصلا نمیدانم من اینجا و در این رشته چکار میکنم و چرا اولین انتخابم بود و چرا از بین آن 150 تا انتخاب شانس زد و همین را قبول شدم؟

استاد می گوید در گزارش نویسی جمله اول خیلی مهم است؛ جمله اول همان نرتیف بوک است. استاد میخواهد ما بانوشتن خو بگیریم.گزارش یکی از همکلاسی ها را با هم میخوانیم و استاد، نرتیف جان را روی همان گزارش برایمان توضیح میدهد.

باز زدم توی خط خاطره:) ولی خاطره نوشتن را دوست دارم.راستش علوم انسانی با همین کارهایش مرا شیفته خود کرد.آنقدری که در برابر چشم های گشاد شده همه با معدل 19.37 رفتم انسانی. این ارتباط داشتن ها.اینکه تا این حد تکنولوژی های ارتباطی با اقتصاد ارتباطات و تاریخ اجتماعی ایران در ارتباط است و تاریخ با نظریه های جامعه شناسی. استاد تاریخ هم خواسته بنویسیم؛ می گوید یک دانشجوی ارتباطات ابزارش نوشتن است.باید بلد باشد بنویسد.

امروز استاد از :Site برایمان گفت.شاید چیزی در مایه های همان فیدریدر بود اما مهارت دزدی او را نداشت. اگر من میخواستم دنبال وبلاگ یکی از دوستان همکلاسی بگردم، بدون اینکه وارد وبلاگ گروهی شوم و از لینک ها استفاده کنم :Site به دادم میرسید. فقط کافی بود اینگونه عمل کنم:

  دهکردی تکنولوژی های ارتباطی Site: blog.ir

درواقع :site + دامنه مشترک وبی  که میخواهیم مطلبش را جست و جو کنیم(مثل atu.ac)+ فاصله و کلمه کلیدی


بعد آمدیم و آمدیم تا رسیدیم به Google translate :

به دوگروه تقسیم شدیم و دو سایت خبری مختلف ( فیگارو و اشپیگل) معرفی شد تا اولین تیتر خبری آنها را در گوگل ترجمه قرار دهیم و به زبان فارسی برگردانیم.بعد هم یک مطلب به زبان عبری را ترجمه کردیم.

چه کارها که این روزها این سایت ها انجام نمی دهند؛ اینقدر همه چیز ساده شده که دیگر زحمت نمی دهیم از مغزمان استفاده کنیم.هرچند هنوز هستند افرادی مثل آنهایی که استاد نام برد و یکیشان رفته بود شاخ آفریقا تا تلفظ یک کلمه اصالتا آفریقایی را بپرسد در حالیکه گوگل ترجمه در ایکی ثانیه همین کار را میکرد.

لینک صفحه خبری را در گوگل ترجمه کپی کردیم و بعد زدیم ترجمه از زبان فرانسوی به فارسی و گوگل ترجمه خودش کل صفحه را ترجمه کرد.البته خود فیگارو و اشپیگل هم کم نیاورده بودند و در همان سایت امکان ترجمه را فراهم آورده بودند آن هم با کمک خوانندگانشان.هرچند ترجمه های انگلیسی دقیق تر بودند. زیرا افراد انگلیسی زبان دخالت میکردند و کمک میکردند به انتشار مطالب مفید به زبان خودشان؛ ویکی پدیایی بود اصلا!


و اما مبحث آخر سایت http://utype.ir/ که به تنبل هایی مثل من سرمشق میداد تا تلاش کنند برای تایپ ده انگشتی.مثل کلاس اولی ها بودیم.حالا تقریبا تمام حروف ردیف "کاف" را یاد گرفته ایم.تا اینجا ساده بود و می توانستم تمرکز کنم.هرچند آقای مهدوی معتقد است تمرکز اعصاب بالایی نیاز است تا در هوا تایپ کنیم.شاید هم... نمیدانم.

گزارش هایم نه سر دارند و نه ته؛ الان حوصله نتیجه گیری ندارم.فکر کنید نتیجه گیری را گذاشتم پای خودتان:) موفق باشید!